
موی بنفش من پارت 5

فردای آن روز وقتی از مدرسه برگشتم برادرم مو را برای من آورده بود مو را به موهایم زدم خیلی زیبا شد خوشحال بودم که میتواند اوضاع را درست کند
فردا که به مدرسه رفتم همه بچههای مدرسه به من خیره شده بودند و در گوش هم پچ پچ فکر میکردند حدس می زدم که بالاخره اوضاع تغییر کرده دوستم رز که من رو دید گفت وای خیلی خوشحالم خیلی زیبا شدی مثل این که راهکار برادرت جواب داد
+ درسته اما تو چرا ناراحتی؟
_ امروز والدین دوستت به مدرسه خبر دادند که دیگه دوستت به مدرسه برنمیگرده
+ چی چرا مگه چه اتفاقی افتاده؟
_ مریضی دوستت خیلی اوضاع وخیم شده و باید تحت درمان باشه
حتی فکرش رو هم نمیکردم گریهام گرفت پس بدو بدو به دستشویی رفتم و تو یکی از اتاقک ها خودم رو مخفی کردم و شروع به گریه کردن کردم رز هم پشت سرم آمد
_ جولیکا واقعاً برای این خبر متاسفم اما می توانی گاهی به ملاقات او بروی
+ اما مشکل من اون دوستم نیست
_پس چیه؟....