
زمانی که او هستم

پارت 1
از وقتی که دختر کفشدوزکی شدم زندگی ام سخت تر شده
قبلاً مشکلاتم فقط درس خوندن کمک به مادر و پدر و دید زدن آدرین بود
اما الان دیگه اون طور نیست نصف وقتم برای بالا پایین پریدن و گرفتن پروانه های سیاه بیگناه از دست ارباب شرارت هست و وقتی به خانه برمیگردم وقتی برای تفریح ندارم و فقط باید بخوابم
اما خیلی عجیبه ۲ روز هست که از ارباب شرارت خبری نیست
اونجا رو ببین گربه سیاه دوباره داره توی شهر گشت میزنه
تیکی خال ها پدیدار🐞
آهای گربه سیاه این طرف!!!
🖤 بانوی من ساعت ۸ شب بیرون از خونه چیکار می کنی خطرناکه
🐞 از کی تا حالا تو برای من تصمیم میگیری
🖤😁ایییی
🐞 خیلی عجیبه ارباب شرارت دو روز تمام هیچ کسی و شرور نکرده
🖤 همینطور بانوی من ولی حالا که جفتمون اینجایم کاری نداریم نظرت چیه بریم شام بخوریم؟
🐞فکر خوبیه
رفتیم شام خوردیم و بعد رفتیم که از آندره یک بستنی بگیریم
ساعت تقریباً ۹:۴۵ بود دیگه وقتش بود که به خونه برگردم
🐞 شب خیلی خوبی بود خیلی خوش گذشت ما هم یکم بعد مدت ها با هم وقت گذراندیم ولی دیگه باید برم
🖤 باشه امیدوارم فردا ببینمت چون دلم خیلی برای ماموریت ها تنگ شده
تیکی خال ها ناپدید🐞
👩🏻🦱 مامان بابا من برگشتم
اونا کجا رفته بودند من فقط به مدت خیلی کوتاهی از خونه رفته بودم وقتی برگشتم خبری از آنها نبود خیلی چیز عجیبی بود تا اینکه یک صدای انفجار از سمت برج ایفل به گوشم رسید
تیکی خال ها پدیدار🐞
🧑🏼 بابا من شام نمیخورم سیر شدم یه خوراکی چیزی خوردم از بیرون. بابا؟ بابا؟ ناتالی؟ گوریل؟
🌋
پنجه ها بیرون🖤
🖤بانوی من خوشحالم دوباره میبینمت
🐞الان وقت دلبری نیست
خلاصه از پارت بعد:🐞اونا کجان گره گربه قایم موشک بازی نکن گربهههههه کجایی
🕴️حالا میفهمیم کی پشت این ماسکه
🐞نههههه گربه!!!